در بزنگاههایی مانند این روزها که مسئله افزایش و ترمیم حداقل حقوق و دستمزد دهها میلیون کارگر ایرانی مطرح میشود، از دو طیف سیاسی و معرفتی و دو قشر اجتماعی صدای چندانی به گوش نمیرسد:
یک طیف، اهالی مدعی مردمیسازی و حکمرانی مردمی و … هستند که سروصدای بی معنا و مبنا و اثر آنها درباره اهمیت احاد مردم و ضرورت به میدان آوردن عموم و… گوش فلک را کر کرده، اما در چنین شرایطی گویی کارگران و مستضعفان، مردم نیستند و صدای جدی و جمعی و جریانی از این طیف در احقاق حقوق مردم و مردمیسازی راستین شنیده نمیشود و چه بسا صداهایی ضد منافع مستضعفان نیز شنیده شود.
طیف دوم، مدعیان حوزوی و دانشگاهی علوم انسانی اسلامی که سالهاست سخن از تحول علوم انسانی و تمدنسازی اسلامی و جامعهسازی توحیدی و … میزنند اما گویی مسائل کارگری و کارگران و مستضعفان، مسائل علمی نیستند، و حتی فراتر، مسئله و مسائل اجتماعی از اساس؛ شایسته تحلیل علمی نیستند.
دو قشر اجتماعی که نسبت به مسائل عینی مستضعفان بیتفاوت یا کمتوجه هستند، یکی قشر مرفه مترف و دهکهای بالای جامعه هستند و یکی قشر مذهبی متعارف.
مواجهه طیف ترکیبی این دو قشر یعنی مرفهان مذهبی یا اشراف ریشدار با مسائل انقلاب از جمله مستضعفان، از مهمترین متغیرها و مسائل عینی و علمی جامعه پساانقلابی از جمله ایران امروز است و بیشترین تاثیر را در اسلامزدایی و جمهورستیزی ذیل جمهوری اسلامی دارد.
متغیر مهم دیگر این معادله، خود حکومت و جمهوری اسلامی است که صدای بلندی از آن در این زمینه به گوش میرسد، البته در جهت مخالف؛ آنجا که نمودهای مصداقی و نمایندگان رسمی حاکمیت در قالب نهادهای غیردولتی و دولت و وزیران و… و به نحو خاص، از شورای نگهبان تا شورای عالی کار، صریحا در مقابل احقاق حقوق حداقلی و عادلانه کارگران، مقاومت و مخالفت حداکثری میکنند.
کیوان سلیمانی